برای تو که از من خواستی بهترین باشم.من بر عهد خود هستم...اماتو... سلام:
همیشه ترسیدم...ترسیدم از رفتن..ترسیدم از دور شدن...ترسیدم دل ببندم...ترسیدم از شکست...ترسیدم از دلگیر شدن دوست...ترسیدم از بریده شدن نان.ترسیدم فریاد بزنم...ترسیدم با دستی راه بروم که دوستش داشتم...ترسیدم و ترسیدم.....واین چیزی که مثل خوره داره تموم وجودمو می شکافه اما نباید می ترسیدم؛باید نمی ترسیدم؛؛من که با خودم قرار گذاشته بودم چنین نازک و سست نباشم؟؟؟پس به قول نیما((دل فولادم کو؟؟؟))
نه آنگاه که من نومید بودم کسی برچشمم اشکی ندید...
نه حتی توکه روبرویم ایستاده بودی...
این امتحانیست که بایدپس بدهم و نمی دانم چرا؟
مثل زر که درکوره می برند...
وخود میگوید که چه عیاری دارد...
این چه نانی است که هر لحظه می تواند بریده شود؟؟؟سرم را دزدیدم و خمیده راه رفتم..قهر کردم(از چه کسی؟؟)ومنتظر ماندم تا بپرسند چرا؟؟ونپرسیدند.در عوض نانم را پاییدم و دلم را خوش کردم که دستم یا به هیچ سویی دراز نکرده ام. و حالا ...نورهای تیز و صریح کم رنگتر می شوند و فضا تاریکتر و مبهم تر. یقین هایم قطعیتشان را از دست داده اند و در این گرداب حسابرسی خودم از خودم نمی دانم کجا ایستاده ام.همچنان می ترسم و دلم خوش است که گاه و بیگاه چیزی گفته ام
سلام تبریک می گم وبلاگ جالبی دارین من برای اولین بار بود می اومدم اینجا و اصلا پشیمون نیستم به من هم سر بزنید . موفق باشین در ضمن اگه مایل باشین می تونیم با هم تبادل لینک بکنیم
دوباره سلام فقط کسی می تونه درست درد یکی رو بفهمه که خودش گم کردهای داشته باشه مثل اینکه همدردیم . خوشحال می شم هر از چند گاهی بهم سر بزنی . در ضمن من لینک شما رو تو وبلاگم گذاشتم شما هم اگه مایل بودین منو بلینکین موفق باشین
نازنین جونم دیروز اشکانو واکسن زدیم و دیشب تا صبح تو تب سوخت و اشک ریخت فکر کنم از اثرات بیخوابیه که هیچی به ذهنم نمیرسه برات بنویسم خواستم بدونی که در هر حالی بازدیدتو پس میدم.
منم یه روز میترسیدم .. ولی وقتی با ارزش ترین چیزهامو از ترسیدن زیاد از دست دادم .. فهمیدم ترس معنا نداره .. اصلا مگه تموم عمر چند تا بهاره ... مگه ما چقدر زنده ایم .. اونجور که دوست داری و همیشه آرزوشو داری زندگی کن ..
درود به نازنین نازنین! به هم آوای مهربون همنفس! منو ببخش عزیز دلم. از بابت غیبت کبری که داشتم. خب چه میشه کرد؟ پیر شدم و حافظه ندارم گل من. من با اجازتون بهتون لینک میدم که همیشه یادم باشه. هر چند اسم گلتون تو ذهنم نقش بسته. واما متن بالا٬ یه جورایی یه حالی شدم. بخصوص اون اول٬ شاید یه گوشه هایی از حرفای دل من هم بود. بهر حال ممنونم که منو با اومدن به اینجا به یاد این دل از یاد رفته میندازید. قلم پرباری دارید ٬ مثله آسمون آبی و صاف. فقط به خاطر نازنینت بسپار که از لحظه ها فرصتی بیافرین. پاینده باشید و در پناه حضرت دوست
سلام نازنین جونم خیلی قشنگ می نویسی نازی زندگی نور پنهانی ست در جستجوی یک روزنه ئ باز تا درخشش خود را آغاز کند....(لحظه ها را بشمار نابهنگام زود دیر می شود )
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام تبریک می گم وبلاگ جالبی دارین من برای اولین بار بود می اومدم اینجا و اصلا پشیمون نیستم به من هم سر بزنید . موفق باشین در ضمن اگه مایل باشین می تونیم با هم تبادل لینک بکنیم
نازنینم درود..نان ما قرن هاست که بریده شده است از شاه هان یس از گزمه های دون چه باک؟
دوباره سلام فقط کسی می تونه درست درد یکی رو بفهمه که خودش گم کردهای داشته باشه مثل اینکه همدردیم .
خوشحال می شم هر از چند گاهی بهم سر بزنی .
در ضمن من لینک شما رو تو وبلاگم گذاشتم شما هم اگه مایل بودین منو بلینکین موفق باشین
سلام..خیلی ممنون که به وبلاگ من سر زدی ونظرت را دادی..بازم به ما سر بزن ..موفق وپیروز باشی
سلام چه وب لاگ زیبا ونازی داری....موفق و سبز باشی
مثل زر که درکوره می برند...
وخود میگوید که چه عیاری دارد ....
و ما همه زریم ....
نازنین جون ... حرفات خیلی نازنین بود ...
موفق باشی
Great
نازنین جونم دیروز اشکانو واکسن زدیم و دیشب تا صبح تو تب سوخت و اشک ریخت فکر کنم از اثرات بیخوابیه که هیچی به ذهنم نمیرسه برات بنویسم خواستم بدونی که در هر حالی بازدیدتو پس میدم.
سلام...بلگ خوبی داری
موفق باشی
به من هم سر بزن
سلام
مرسی که به من سر زدی
بازم بیا
سلام
خوبی چه خبرا
مرسی از ابراز احساساتت
منم یه روز میترسیدم .. ولی وقتی با ارزش ترین چیزهامو از ترسیدن زیاد از دست دادم .. فهمیدم ترس معنا نداره .. اصلا مگه تموم عمر چند تا بهاره ... مگه ما چقدر زنده ایم .. اونجور که دوست داری و همیشه آرزوشو داری زندگی کن ..
سلام
وبلاگ جالبی درای و مطالب زیبائی مینویسی .
پاینده باشی
سلام نازنین جون
منم از تو ممنونم که زحمت میکشی میای .واقعاْ شرمنده.
راستی لینکت هم کردم توی وبلاگ خودم.
تا بعد خدا حافظ
سلام نازنین خانوم. ۲ـ۳ بار سر سر زدم به وبلاگتون. مطالبش رو هم کامل خوندم. منتظر update ش هستم.به ما هم سری بزن
شما قضاوت کنید٬ چه جوابی باید بهش داد؟ (ارسال: 000033)
بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com
سلام من که این همه حس رو تحسین می کنم پیشم بیا
بادرودی خوش..جسد های مثله شده مابرشانه های شکننده وسست شب سنگینی می کند..وقت ماست تا بر احتظار بخندیم.
سلام دوست عزیز من نیما نوری مدیریت دوست داشتنی دات نت هستم می خواستم ببینم که تبادل بنر و لوگو می کنید؟
موفق باشید
درود به نازنین نازنین! به هم آوای مهربون همنفس! منو ببخش عزیز دلم. از بابت غیبت کبری که داشتم. خب چه میشه کرد؟ پیر شدم و حافظه ندارم گل من. من با اجازتون بهتون لینک میدم که همیشه یادم باشه. هر چند اسم گلتون تو ذهنم نقش بسته.
واما متن بالا٬ یه جورایی یه حالی شدم. بخصوص اون اول٬ شاید یه گوشه هایی از حرفای دل من هم بود. بهر حال ممنونم که منو با اومدن به اینجا به یاد این دل از یاد رفته میندازید. قلم پرباری دارید ٬ مثله آسمون آبی و صاف.
فقط به خاطر نازنینت بسپار که از لحظه ها فرصتی بیافرین.
پاینده باشید و در پناه حضرت دوست
سلام مرسی از لطفت دوست خوبم
نازنینم...ما دستهای فراوانیم...اگرچه دور از هم.....متاسفانه دوست گرامی..ازجائی باید شروع کرد..از .همین جا..فریادرا.
سلام
خیلی قشنگ می نویسی.
به وبلاگ من هم سر بزن .
www.dooset-daram.tk
قربانت
رضا
سلام نازنین جونم
خیلی قشنگ می نویسی نازی
زندگی نور پنهانی ست در جستجوی یک روزنه ئ باز تا درخشش خود را آغاز کند....(لحظه ها را بشمار نابهنگام زود دیر می شود )